nicola mohammad

سرگرمي و اقات فراغت و موضوعات ديگر

پنجشنبه ۲۷ شهریور ۰۴

دفاع مقدس

۳۱ بازديد

با پيروزي انقلاب اسلامي، اختلافات ايران و عراق شدت گرفت. بحراني كه در گذشته توسط دو ابرقدرت وقت مهار مي‌شد، به بحراني تبديل شد كه يك طرف آن كشور انقلابي ايران و طرف ديگر دو قطب جهاني قرار گرفته بودند. به عبارت ديگر، انگيزه آغازگران جنگ عليه ايران، تركيبي از دو انگيزه منطقه‌اي و جهاني بود؛ جنگي رژيم بعث عراق در آخرين روزهاي شهريور 1359 به ايران تحميل كرد و هشت سال به طول انجاميد.


دلايل آغاز جنگ


پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اختلافات ايران و عراق شدت گرفت؛ بحراني كه در گذشته توسط دو ابرقدرت وقت مهار مي‌شد، به بحراني تبديل شد كه يك طرف آن كشور انقلابي ايران و طرف ديگر دو قطب جهاني قرار گرفته بودند. به عبارت ديگر، انگيزه آغازگران جنگ عليه ايران، تركيبي از دو انگيزه منطقه‌اي و جهاني بود. دنياي تقسيم شده به بلوك‏هاي شرق و غرب و منطق حاكم بر روابط و مناسبات نظام دوقطبي، هرگونه انقلابي با ماهيت ديني و اسلامي را خلاف منافع خود ارزيابي مي‌كرد. در نتيجه، اجازه تولد قطب مستقلي را - كه نطفه آن با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران بسته شده بود - نمي‌داد. از سوي ديگر، اسرائيل و كشور‌هاي مرتجع عرب به دليل عدم مشروعيت مردمي، از پيروزي انقلاب اسلامي احساس نگراني كرده و از تأثير آن در مسلمانان منطقه هراسان بودند.

 

تاريخ شروع جنگ


تحركات عراق عليه ايران، اگرچه در سال ۱۳۵۸ ضعيف بود؛ ليكن با آغاز سال ۱۳۵۹ با بروز حوادث مهمي، چون قطع رابطه آمريكا با ايران، حمله ناموفق آمريكا در طبس و نيز دستگيري و اعدام آيت‌الله محمدباقر صدر شدت يافت. البته تجاوزات مرزي عراق در شش ماهه اول سال ۱۳۵۹ روند يكساني نداشت، بلكه از زمان قطع رابطه امريكا با ايران تا آستانه كودتاي نوژه روبه شدت گذاشت؛ در تيرماه ۵۹، با فرارسيدن زمان اجراي كودتا و در هماهنگي با كودتاچيان، از شدت اقدامات مرزي عراق كاسته شد، اما پس از كشف كودتا مجدداً در مردادماه اين تحركات روند صعودي يافت. تجاوزات عراق در شهريور ماه فوق‌العاده تشديد شد و طي سه‌دهه اول، دوم و سوم شهريورماه روند تصاعدي به‌خود گرفت. بدين گونه كه در شهريور ۱۳۵۹ جنگ سرد عراق عليه ايران به جنگ گرم تبديل شد و در ۱۶/۶/۱۳۵۹ منطقه خان ليلي به تصرف ارتش عراق درآمد. چند روز بعد، منطقه ميمك و پس از آن، پاسگاه‌هاي رشيديه، چيلات، بيات و نيز ارتفاع گيسكه به اشغال ارتش عراق درآمد.

 

 

اقدامات ارتش عراق در آغاز جنگ


به موازات عمليات منظم ارتش عراق در سرتاسر نقاط مرزي، دشمن به اقدامات ديگري از جمله توزيع سلاح بين عشاير خوزستان و عناصر ضدانقلاب در سراسر مرز دست زد. اين اقدام تا حدي گسترده بود كه در برخي شهر‌هاي مرزي، از جمله در مناطق كردنشين، خريد و فروش سلاح كاري عادي شده بود و بعضاً بازار گرمي داشت. همچنين، عمليات‌هاي نامنظم كه عموماً با حمايت عراق و گاهي به دست نيرو‌هاي عراقي انجام مي‌شد، وضعيت استان‌هاي مرزي را ناآرام كرده بود و تلفات فراواني را از مردم و نيرو‌هاي نظامي و انتظامي مي‌گرفت. مين‌گذاري در جاده‌ها، بمب‌گذاري در معابر عمومي و مراكز اقتصادي، كمين به ستون‌هاي نظامي و خودرو‌هاي عمومي و شبيخون به مراكز مختلف، از جمله اين اقدامات بود.



آغاز هجوم


تهاجم هوايي

عراق هجوم سراسري خود را در ساعت ۱۴ روز ۳۱/۶/۱۳۵۹ با حملات هوايي آغاز كرد و ظرف چند ساعت ۱۹ نقطه مهم، از جمله فرودگاه‌هاي كشور را مورد هدف قرار داد.

 

تهاجم زميني

نيروي زميني ارتش عراق از سه جبهه به خاك ايران تهاجم كرد:

جبهه جنوبي

- دو لشكر ۳ زرهي و ۱۱ پياده به اضافه ۲ تيپ نيروي مخصوص از محور شلمچه براي تصرف خرمشهر و آبادان.

- لشكر ۵ مكانيزه از محور كوشك با هدف هجوم به اهواز.

- لشكر ۹ زرهي از محور چزابه با هدف تصرف بستان و سوسنگرد و پيشروي به سمت اهواز.

- لشكر‌هاي ۱ مكانيزه و ۱۰ زرهي به ترتيب از محور فكه و محور عين‌خوش به سمت شوش، دزفول و دهلران.

جبهه مياني

- لشكر ۲ پياده كوهستاني براي تصرف مهران.

- لشكر ۱۲ زرهي براي تصرف سومار و نفت شهر.

- لشكر‌هاي ۴ و ۸ پياده كوهستاني و لشكر ۶ زرهي براي تصرف قصرشيرين، سرپل ذهاب و گيلان غرب.

جبهه شمالي

- لشكر ۷ پياده براي تصرف نوسود و ارتفاعات مرزي مريوان.

عراق توان قابل توجهي را براي تأمين اهدافش در خوزستان به كار گرفت. در روز اول جنگ ۱۰۰% توان مكانيزه و ۴۰% توان زرهي‌اش را در خوزستان به كار برد و پس از توقف در جبهه مياني، توان زرهي خود در جبهه جنوبي را به دو برابر افزايش داد و ۸۰% از قدرت زرهي‌اش را در خوزستان متمركز كرد. ضمن آنكه يك لشكر پياده را براي كمك تيپ‌هاي نيروي مخصوص راهي جنوب كرد.

مقاومت


جنگ در حالي آغاز شد كه هنوز بيش از ۱۹ ماه از آغاز انقلاب اسلامي نگذشته بود، نظام جمهوري اسلامي تثبيت نشده بود و در گوشه و كنار كشور حوادث مختلفي رخ مي‌داد. سپاه پاسداران و كميته انقلاب اسلامي به همراه نيرو‌هاي مردمي مأموريت تأمين امنيت در داخل كشور را به عهده داشتند و ارتش همچنان تا انطباق با وضعيت جديد و انقلابي فاصله بسيار داشت.


در همين حال بحران مناطق كردنشين، تمام توان آزاد سپاه و نيز درصدي از توان موجود ارتش را درگير كرده بود. تحليل فرماندهان نظامي مبني بر عدم احتمال هجوم سراسري ارتش عراق، موجب بي‌توجهي به پدافند جبهه مياني و جبهه جنوبي شده بود؛ لذا هنگام هجوم سراسري عراق، نيروي خودي به‌طور كامل غافل‌گير شد. به عبارت ديگر، درك نيرو‌هاي انقلابي از ماهيت دشمن و قريب‌الوقوع دانستن حمله سراسري عراق، تا زمان اشغال منطقه خان ليلي، هرگز مورد تأييد فرماندهان عالي نظامي كشور قرار نگرفت و از آن تاريخ به بعد نيز بسيج تجهيزات و يگان‌ها به كندي انجام شد. طوري كه اولين يگان‌هاي كمكي، ۲ گردان از لشكر ۲۱ حمزه بود كه چند روز پس از آغاز جنگ به منطقه عملياتي رسيد و بقيه يگان‌ها نيز پس از آنكه پيشروي دشمن متوقف شده بود، وارد منطقه عملياتي شدند. به عبارت ديگر در بُعد استراتژي، به علت عدم تشخيص تلاش اصلي دشمن و در بُعد تاكتيك با تدبير "دادن زمين به منظور گرفتن زمان" از سوي بني‌صدر، زمين‌هاي ارزشمندي از دست رفت.

 

كسب اعتماد به نفس


هجوم عراق به كشور انقلابي و اسلامي ايران با اين فرض طرح‌ريزي شده بود كه ارتش نظام جديد، فاقد توان لازم است. اگرچه اين فرض صحت داشت، ليكن دشمن بدون شناخت صحيح از انقلاب اسلامي، انرژي متراكم و استعداد عظيم آن را براي حل مشكلات و بحران‌هاي گوناگون از جمله وضعيت جنگي، باور نداشت. اين در حالي بود كه عناصر انقلابي نيز از توان نهفته خود تصوير روشني نداشتند. به همين جهت روز‌هاي اول جنگ با ابتكار دشمن و انفعال خودي آغاز شد. اما استعداد‌هاي نهفته در انقلاب به تدريج بروز كرد و نيروي مسلح جديدي را متولد ساخت كه نه تنها خلأ ناشي از فروپاشي ارتش شاهنشاهي را پوشش مي‌داد، بلكه عامل تعيين‌كننده‌اي در سرنوشت جنگ گرديد. اين استعداد شكل‌گيري سيستم نظامي منبعث از انقلاب - كه به مرور در سپاه پاسداران متجلي مي‌شد - هرچند كه از همان روز‌هاي اول جنگ بروز يافت، ليكن تا رسيدن به مرحله بلوغ كامل، زمان قابل توجهي بر آن گذشت. در ابتدا، سازمان نظامي جديد نه‌تن‌ها براي دشمن ناشناخته بود و نيرو‌هاي انقلابي نيز پيش‌بيني روشني از آينده آن نداشتند، بلكه برخي عوامل داخلي نيز به علت باور‌هاي غيرانقلابي و بعضاً ضدانقلابي، از تسريع در روند شكل‌گيري سازمان جديد جلوگيري مي‌كردند.


در آغاز جنگ اشخاصي در رأس امور نظامي قرار داشتند كه اولاً فاقد بينش انقلابي بودند. ثانياً به دليل كوچك انگاشتن ارتش عراق، نابرابري مقدورات خود در برابر دشمن را باور نداشتند. ثالثاً شيوه‌هاي پدافندي طراحي شده در رژيم گذشته را براي مقابله با ارتش عراق كافي مي‌انگاشتند. آن‌ها با همين بينش سه عمليات بزرگ را طرح‌ريزي كردند؛ ليكن هر سه عمليات به شكست انجاميد. متأسفانه اين شكست‌ها هيچ تأثير مثبتي بر بينش آنان نگذاشت. فرماندهي كل قوا (بني‌صدر) كه راه حل نظامي را مسدود شده مي‌ديد، به فعاليت‌هاي سياسي روي آورد. وي كه تنها عامل آغاز جنگ را، احساس خطر غرب از انقلاب اسلامي و رهبري امام خمينيره تصور مي‌كرد، در صدد برآمد رهبري امام را تضعيف كند و با كودتاي خزنده عليه خط امام، اوضاع را در داخل كشور به دست گيرد تا زمينه را براي سازش با غرب فراهم كرده و با زد و بند‌هاي پشت پرده، براي پايان دادن به جنگ راهي بيايد.
به موازات بحراني شدن اوضاع داخلي ايران، مواضع سياسي عراق نيز تغيير مي‌كرد؛ به طوري كه شعار مذاكره براي پايان جنگ را كنار گذاشت و آشكارا خواستار تجزيه ايران شد. در حالي كه بني‌صدر با حادثه ۱۴ اسفند حركت جديدي را آغاز كرده بود و مي‌رفت با دامن زدن به بحران داخلي، اوضاع را به نفع جناح خود سوق دهد، تلاش امامره در خنثي كردن توطئه‌هاي او و ايجاد جو آرامش تأثير زيادي داشت.


بني‌صدر و حاميانش گمان نمي‌كردند، ابتكار عمل در دست امام باشد. در اين موقعيت و در حالي كه چنين القا مي‌شد كه حذف بني‌صدر از فرماندهي كل قوا ميسر نيست و ارتش از بني‌صدر حمايت خواهد كرد، امام خميني بني‌صدر را از فرماندهي كل قوا عزل كرد و اين امر موقتاً به تيمسار (شهيد) فلاحي سپرده شد. ارتش نيز به رغم همه القائات سوء، پايبندي خود را به امام و نظام نشان داد.


در عين حال، دشمن همچنان در فضاي ذهني خود سير مي‌كرد و به تحولات بعدي دل بسته بود. حوادثي كه بعد از رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت بني‌صدر و بركناري وي از رياست جمهوري به وقوع پيوست، همچون حركت مسلحانه سازمان مجاهدين خلق در نخستين روز بركناري بني‌صدر در ۳۰/۳/۱۳۶۰، حادثه هفتم تير كه طي آن ۷۲ نفر از مسئولان نظام و نمايندگان مجلس به شهادت رسيدند، ترور‌هاي پي‌درپي مسئولان و قشر وسيعي از مردم و انفجار مقر نخست‌وزيري كه به شهادت رئيس‌جمهور (رجايي) و نخست‌وزير (باهنر) در ۸/۶/۱۳۶۰ منجر گرديد، عراق را به تغيير و تحول احتمالي در ايران و پيروزي جناح متحد (بني‌صدر و سازمان مجاهدين خلق) اميدوار مي‌كرد.


اين اميد كاذب مانع از آن شد كه عراق استحكام نظام اسلامي و قدرت رهبري امامره در موقعيت‌هاي بحراني را درك كند، لذا به رغم موفقيت امامره در كنترل بحران و جلوگيري از فرعي شدن مسئله جنگ و نيز تولد نيروي جديد كه همزمان با عزل بني‌صدر، بلوغ خود را در عمليات "فرمانده كل قوا" به نمايش گذاشته بود، دشمن همچنان غافل بود و زمينه‌هاي اساسي در جنگ را درك نمي‌كرد. از سوي ديگر، نيرويي كه از دل انقلاب برخاسته بود و در عين حال هنوز به خودباوري نظامي نرسيده بود، به تدريج درمي‌يافت كه گره جنگ تنها به دست نيرو‌هاي انقلابي باز مي‌شود. به همين منظور، در حالي كه در شهر‌هاي بزرگ روز‌هاي بحراني و سختي سپري مي‌شد، فرماندهان عملياتي سپاه همچون شهيد حسن باقري، براي پايه‌ريزي استراتژي جديد، با تفكر و موشكافي، تجارب به‌دست آمده در صحنه عمل را مرور مي‌كردند.

 


پشتيباني دشمن در داخل


حركت مسلحانه سازمان مجاهدين خلق كه از سه ماهه آخر سال اول جنگ آغاز شده بود و شهادت و ترور بسياري از مسئولان و مردم عادي و بي‌دفاع را در پي داشت، در سال دوم جنگ با تحركات وسيع سازمان مجاهدين خلق در ۵/۷/۱۳۶۰ آغاز شد. هواپيماي فرماندهان عمليات ثامن‌الائمه (ع) ساقط شد و رئيس حزب جمهوري اسلامي خراسان - شهيد هاشمي نژاد - نيز به شهادت رسيد. سپس، چهار شخصيت بزرگ روحاني (شهيدان مدني، دستغيب، صدوقي و اشرفي اصفهاني) شهيد شدند.


در اين دوران، جو داخل كشور همچنان ناامن بود. سپاه پاسداران ضمن حضور موفق در صحنه‌هاي جنگ، ماموريت مقابله با منافقين و بازگرداندن امنيت به شهر‌ها را نيز به عهده داشت. در اجراي اين مأموريت تشكيلات سازمان مجاهدين خلق شناسايي و تعداد زيادي از آن‌ها دستگير شدند.


در بهمن ۱۳۶۰ طي يك اقدام بسيار مهم، نيرو‌هاي سپاه مركزيت سازمان مجاهدين خلق را -كه پس از فرار مسعود رجوي به فرانسه، به موسي خياباني (فرد دوم سازمان) و اشرف ربيعي (همسر رجوي) واگذار شده بود- منهدم كرد.

 

بعد از موسي خياباني، تقي زركش ماموريت تشكيلات داخل كشور سازمان مجاهدين خلق را به عهده گرفت. در فروردين ۱۳۶۱ نيز، در اقدامي مشابه، خانه تيمي مركزيت جديد شناسايي شد و طي عملياتي منهدم گرديد. بعد از اين حادثه، سازمان مجاهدين خلق كه از امنيت لازم برخوردار نبود، تشكيلات خود را به خارج از كشور منتقل كرد و تنها تيم‌هاي عملياتي خود را در كشور باقي گذاشت كه آنان نيز كاري از پيش نبردند و به مرور منهدم و يا متواري گشتند.


مسئله مهم ديگري كه در سال دوم به وقوع پيوست حادثه آمل بود. يك گروه مائوئيستي موسوم به "اتحاديه كمونيست‌ها" به تصور آنكه پايگاه مردمي دارد، در بهمن ۱۳۶۰ در آمل، خود را "سربداران" خواند و با تعدادي كادر متوهم، يك درگيري مسلحانه در شهر آمل به راه انداخت. اين اقدام به وسيله سپاه و حمايت مردم به سرعت سركوب شد.

 

تعقيب متجاوز


هرچند تا پايان دوره آزادسازي ۸۵% از مناطق تحت اشغال دشمن آزاد شده بود، ليكن نزديك به نيمي از مرز مشترك همچون ارتفاعات مهم مرزي قصرشيرين تا چزابه و نيز طلائيه، كوشك و شلمچه و دو شهر مهران و نفت‌شهر همچنان در اشغال دشمن قرار داشت ضمن اينكه قصرشيرين و سومار زير ديد و تير دشمن بود. به عبارت ديگر ۲۵۰۰ كيلومترمربع از سرزمين ايران در اشغال دشمن باقي مانده بود و هيچ تضميني براي عقب‏نشيني كامل عراق وجود نداشت. در اين حال محافل سياسي بين‏المللي در مورد اعاده حقوق جمهوري اسلامي هيچ واكنشي نشان نمي‏دادند. به اين ترتيب ادامه اشغال سرزمين‏هاي اسلامي، ارتش شكست خورده عراق را در موقعيت برتر نگه مي‏داشت، لذا چاره‏اي جز ادامه جنگ و تعقيب متجاوز نبود. در سال سوم جنگ به موازات تلاش براي آزادسازي شهر‌هاي سومار و مهران و برخي ارتفاعات مرزي، تعقيب متجاوز نيز در دستور كار قواي خودي قرار داشت.
از نكات مهم سال سوم جنگ، تحول در سازمان رزم سپاه بود. منحني جذب نيرو‌هاي مردمي، كه از عمليات ثامن‌الائمه (ع) تا عمليات بيت‌المقدس رشد فوق‌العاده‌اي را نشان مي‌داد، از عمليات بيت‌المقدس تا عمليات رمضان ثابت ماند. فرماندهان سپاه پاسداران كه علت اين وضعيت را محدوديت سازمان رزم خودي مي‌دانستند، درصدد گسترش آن برآمدند. بر همين اساس، بعد از عمليات رمضان، سازمان رزم سپاه تغييرات كلي يافت. در عمليات والفجر مقدماتي سازمان رزم جديد به طور كامل وارد صحنه نبرد شد، ليكن عدم موفقيت عمليات، سپاه را به اين نتيجه رساند كه رشد كمي سازمان سريع‌تر از رشد كيفي آن بوده است؛ لذا پس از عمليات مزبور سازمان رزم سپاه مجدداً اصلاح شد.


عدم موفقيت در عمليات رمضان - كه با هدف تعقيب متجاوز در منطقه شلمچه به اجرا درآمد - اتحاد نظر مسئولان سياسي و فرماندهان نظامي كشور در زمينه ادامة جنگ بعد از عمليات بيت‌المقدس را به اختلاف نظر در اين باره تبديل كرد. از آن پس سياستمداران تنها با انگيزه كسب يك پيروزي نظامي بزرگ به منظور كسب امتيازات سياسي، با ادامه جنگ موافق بودند؛ اما نظامي‏ها با هدف كسب پيروزي مطلق نظامي به ادامه جنگ مي‏انديشيدند. اين مسئله نوعي دوگانگي به وجود آورد. اين دوگانگي از سال سوم جنگ آثار مثبت و منفي خود را نشان داد. ميل به پايان جنگ با كسب يك پيروزي بزرگ، زمينه‌ساز آغاز تلاش ديپلماتيك در جنگ شد.

 

تحول غير آشكار در جنگ


بعد از مسدود شدن راه پيشروي به سوي بصره در عمليات رمضان و نيز بي‌نتيجه بودن محور انتخاب شده به سمت العماره در عمليات والفجر مقدماتي، تلاش براي انتخاب زمين مناسب براي عمليات بعدي آغاز شد. حضور در منطقه عملياتي والفجر مقدماتي اين نتيجه را در پي داشت كه طراحان سپاه به اهميت منطقه هورالعظيم پي ببرند، لذا پس از اين عمليات، شناسايي‌ها در هور آغاز شد. اين اقدام كه ابتكار جديدي در جنگ محسوب مي‌شد، مي‌بايست در نهايت اختفا و پوشش انجام شود. همچنين به موازات شروع شناسايي منطقه، سپاه اولين گام خود را براي تشكيل سازمان رزم آبي - خاكي برداشت. اين اقدام با تشكيل قرارگاه نوح نبي (ع) شكل گرفت. رعايت مسائل حفاظتي ايجاب مي‌كرد كه قرارگاه مزبور نيز تحت پوشش عمل كند. به اين ترتيب فعاليت‏هاي شناسايي، ايجاد تحولات لازم در سازمان و نيز تهيه تجهيزات آبي - خاكي يك سال به طول انجاميد و در نهايت، عمليات "خيبر" آغاز شد. در اين عمليات اگرچه بيش از ۴۰% از اهداف موردنظر تأمين نشد، ليكن اين نتيجه بسيار مهم را در پي داشت كه نيرو‌هاي خودي قادرند از نقاط پيش‏بيني نشده، به عمق مواضع دشمن نفوذ كنند. اين مهم حاكي از آن بود كه هرگونه برنامه‏ريزي دشمن براي ناكام گذاردن ايران براي دست‏يابي به اهدافش در جنگ، نامطمئن خواهد بود. بر اين اساس، مي‏توان گفت كه سال چهارم جنگ، سال تزلزل اساسي در افكار طراحان نظامي دشمن است.


 آغاز اقدامات سياسي


نتايج عمليات‌ها در سال‌هاي سوم و چهارم جنگ، اين احساس را القا مي‌كرد كه جنگ حالت فرسايشي به خود گرفته است؛ لذا استكبار غرب از يك سو براي فشار به ايران، به تقويت عراق اهتمام مي‌ورزيد؛ و از سوي ديگر براي بازگذاردن راه‌هاي بازگشت ايران به اردوگاه غرب، مي‌كوشيد به ايران نزديك شود. در اين راستا، اقداماتي از قبيل: انتقال فن‌آوري پيشرفته نظامي و نحوه تهيه سلاح‌هاي كشتار جمعي به عراق، سكوت در برابر بمباران‌هاي شيميايي و كمك به آن كشور براي حمله به كشتي‌هاي تجاري و نفتي و تأسيسات صنعتي ايران از يك سو، و نيز اقداماتي همچون سفر گنشر وزير خارجه آلمان به تهران به نمايندگي از ۷ كشور صنعتي جهان در سال چهارم جنگ، مؤيد اين ادعاست.

 

به موازات اقدامات بلوك غرب، ابرقدرت شرق نيز مي‌كوشيد از وضعيت جنگ سود جويد. شوروي‌ها از يك طرف با تقويت ارتش عراق به ويژه نيروي هوايي آن و ارسال هواپيما‌هاي ميگ ۲۵ به عراق، نيروي هوايي عراق را قادر ساختند بالاتر از سقف بُرد پدافند هوايي ايران، پرواز كرده و به سادگي در آسمان تهران حضور يابد. در عين حال، آن‌ها به ليبي اجازه دادند، موشك‌هاي دوربرد در اختيار ايران قرار دهد. به اين ترتيب، شوروي مي‌كوشيد ابتكار عمل در جنگ را به دست گيرد.


تغيير توازن به سود ايران


حمايت سياسي و نظامي جهان از عراق روزبه‌روز افزايش مي‌يافت. كمك‌هاي اطلاعاتي امريكا به عراق، تسهيل در انتقال تكنولوژي پيشرفته تسليحاتي به اين كشور و نيز حمايت مالي و ارسال تجهيزات پيشرفته، ارتش عراق را به رغم آسيب‌هاي فراوان تقويت كرده بود.

 

در وضعيتي كه توان دشمن فقط از جنبة پياده نظام به ۵۵۰ گردان پياده مي‌رسيد و توان سپاه براي آفند از ۸۰ گردان تجاوز نمي‌كرد، اعتقاد برخي بر اين بود كه با توان موجود مي‌توان به يك عمليات پيروزمندانه دست يافت و جنگ را به پايان رساند. گروهي معتقد بودند كه ضرورت ادامه جنگ غيرقابل انكار است، گرچه با توان موجود ميسر نباشد. مبتني بر اين اعتقاد، امام خميني در آستانه ششمين سال جنگ، حكم تشكيل سه نيرو را به سپاه ابلاغ كرد. سپاه كه از سال ۱۳۶۲ به فعاليت دريايي پرداخته و قرارگاهي را به همين منظور تشكيل داده بود و مسئوليت فرماندهي يگان موشكي كشور را نيز بر عهده داشت، براي اجراي اين فرمان آماده بود؛ اما تحقق اين فرمان به زمان و امكانات و نيز پشتيباني و حمايت مسئولان كشور نياز داشت.


سپاه براي اجراي عمليات موفق، حداقل به ۳۰۰ گردان نياز داشت. ولي كشور براي تجهيز اين تعداد گردان آماده نبود؛ لذا سپاه بر سر دوراهي اعلام عدم امكان ادامه جنگ و يا قبول ادامه جنگ با امكانات موجود، راه‌حل دوم را پذيرفت و به توان موجود بسنده كرد. تنها راه تقويت سپاه با اعزام بزرگ نيرو‌هاي بسيج تحت عنوان سپاهيان محمد (ص) ميسر مي‌شد. به اين ترتيب، سپاه توانست ۱۴۰ گردان وارد صحنه عمليات والفجر ۸ كند و طي ۷۵ روز جنگ با ارتش عراق، منطقه آزاد شده را حفظ نمايد. اين اولين عمليات بزرگ سپاه بود كه بدون حضور ارتش به اجرا درآمد و پيروزمندانه نيز به پايان رسيد.


سال ششم، سال ورود نسبي دولت در جنگ نيز مي‌باشد. تشكيل ستاد پشتيباني جنگ با مسئوليت معاون نخست‌وزير و به كارگيري برخي وزارت‌خانه‌ها و كارخانه‌هاي دولتي، نقش جديدي را در جنگ به دولت بخشيده بود. در عين حال اين اقدام مفيد، تمام نيازمندي‌هاي جبهه را برطرف نمي‌كرد.


اصلي نبودن مسئله جنگ، تأثيرات ناشي از تحريم‌هاي بلندمدت اقتصادي، و نيز تعهد دولت به عادي نگه‌داشتن وضعيت زندگي مردم، مانع از نقش تعيين كننده دولت در جنگ بود. حضور دولت علي‌رغم مؤثر و مفيد بودنش، تحولي در جنگ ايجاد نكرد. به عبارت ديگر، به آن معنا كه دولت در عراق نقش داشت و به گونه‌اي كه در تمام جنگ‌هاي مهم روي داده است، هرگز تمام امكانات كشور وارد جنگ نشد و يا زمينه‌هاي لازم براي ورود دولت در جنگ به وجود نيامد.


استراتژي دفاع متحرك عراق


ارتش عراق پس از هجوم سراسري پنج ساله و نسبتاً ناموفق خود، در لاك دفاعي فرو رفت. اگرچه در اين مدت، تلفات سنگيني بر تجهيزات و نيروي انساني ارتش عراق وارد آمد؛ ليكن پشتيباني همه‌جانبه ارتجاع عرب و ابرقدرت جهاني از طريق حمايت‌هاي سياسي، كمك‌هاي نقدي، سرازير كردن تجهيزات و امكانات و ارائه همفكري و مشاورت نظامي، نه تنها اين ارتش رو به افول را سرپا نگه داشت، بلكه به تدريج بر قوت و قدرت آن افزود. علاوه بر آن، عوامل جديدي از جمله اعطاي مجوز استفاده از سلاح‌هاي شيميايي و نيز موشك‌هاي دوربرد و مورد هدف قرار دادن مراكز مسكوني و اقتصادي، از فروپاشي ارتش دشمن جلوگيري كرد.

 

بر همين اساس، ارتش عراق كه در ابتداي جنگ ۲۰۲ هزار نيرو داشت، تا پايان سال ۱۳۶۴ نزديك به ۲۲۰ هزار كشته، زخمي و اسير داده بود و از ۳۵۳۰ تانك و نفربر تحت اختيار خود در آغاز جنگ، نيز تا اين زمان ۵۲۹۰ دستگاه منهدم و يا به غنيمت گرفته‌شده‌بود. با اين‌حال، درآغاز سال ۱۳۶۵ ارتش عراق حدود ۵۸۵۰ تانك و نفربر و ۵۴۰ هزار نفر پرسنل در اختيار داشت.


در اين وضعيت و در پي عمليات موفق والفجر ۸ و شكست تلاش‌هاي ۷۵ روزه ارتش عراق براي عقب راندن قواي خودي از منطقه فاو و در نتيجه تغيير توازن سياسي - نظامي به نفع جمهوري اسلامي، ارتش عراق با به‌كارگيري شيوه‌اي جديد در جنگ كوشيد تا از لاك دفاعي خارج شده و حالت تهاجمي به خود بگيرد. اين اقدام مي‌توانست ضمن جبران بخشي از شكست‌هاي رژيم عراق، روحيه ارتش آن كشور را ترميم كند؛ بنابراين به سپاه‌هايش كه در سراسر مرز مستقر بودند، مأموريت داد تا در نقاط ضعيف و قابل رخنه خطوط پدافندي، در مناطقي كه از اهميت نسبي برخوردارند، به عمليات بپردازند. بر همين اساس، در هجوم نسبتاً موفق به مهران - كه نقطه اوج اين تحركات بود - عراق جرأت يافت اتخاذ استراتژي جديدي موسوم به دفاع متحرك را رسماً اعلام كند.


سال سرنوشت


اگرچه جنگ در سال هشتم پايان يافت؛ ولي سرنوشت آن، در سال هفتم تعيين گرديد. پس از فتح فاو و انهدام وسيع ارتش عراق و تغيير توازن به نفع ايران، طرح‌ريزي براي اجراي يك عمليات بزرگ و يكسره كردن كار جنگ شروع شد. منطقه عملياتي ابوالخصيب انتخاب گرديد تا جزيره فاو به‌طور كامل تصرف شود، راه دريايي عراق از خور عبدالله مسدود گردد و بصره از جنوب به محاصره درآيد. در اين ميان، عواملي موجب تأخير در اجراي عمليات مي‌شد، از جمله اتكا سازمان رزم سپاه به نيرو‌هاي مردمي، به طوري كه اجراي هرگونه عمليات قبل از حضور گسترده اين نيرو‌ها غيرعملي بود. همچنين، درخواست تجهيز حداقل پانصد گردان نيرو از دولت، عامل ديگري بود كه با توجه تحريم‌هاي اقتصادي عليه نظام جمهوري اسلامي و نيز اصلي نبودن مسئله جنگ در سرلوحه برنامه‌هاي مسئولان كشور، تحقق آن دور از دسترس بود. همچنين، به اين علت كه جنگ با اتكا به نيروي پياده در برابر دشمن مجهز به سلاح‏هاي پيشرفته و زرهي، در تابستان جنوب بسيار دشوار بود، اجراي عمليات به تعويق افتاد. ناگفته نماند سلسله عمليات دفاع متحرك عراق كه به اشغال برخي از مناطق آزادشده انجاميد، نيروي خودي را ناچار كرد قبل از عمليات سرنوشت‌ساز، مناطق اشغالي همچون مهران را بازپس گيرد.


به هر حال، طراحي عمليات در منطقه ابوالخصيب - كه قبل از شروع عمليات والفجر ۸ آغاز گرديده بود - به تاكتيك ويژه‌اي اتكا داشت كه در طرح‌ريزي عمليات محور اصلي محسوب مي‌شد. اين مهم لو رفت و به‌طور مرموزي دشمن از تاكتيك ويژه عمليات آگاهي يافت؛ لذا با آغاز عمليات، دشمن تنگه مهم عمليات را بست. در نتيجه، اين عمليات كه پيش‌بيني مي‌شد سرنوشت جنگ را تعيين كند و به همين منظور از قبل والفجر ۱۰ نام گرفته بود، با عدم‌الفتح روبه‌رو شد و به كربلاي ۴ تغيير نام يافت. موفقيت دشمن در اين عمليات كه آن را "حصادالاكبر" (دروي بزرگ) ناميده بود و ارتش عراق را به بازپس‌گيري فاو اميدوار كرده بود، سبب گرديد دشمن نقاط ضعف خود در عمليات كربلاي ۴ را نشناسد. متقابلاً، نيروي خودي با شناسايي نقاط ضعف دشمن، تنها ظرف ۱۳ روز عمليات بزرگ كربلاي ۵ را طراحي و آماده اجرا كرد. عمليات كربلاي ۵ كه با استفاده از ضعف دشمن در شرق بصره طراحي شد، موجب گرديد نيروي خودي با حمله از شمال به جنوب در منطقه پنج‌ضلعي و كانال ماهي، پهلوي دشمن را شكافته و آرايش او را به هم ريزد. اين عمليات كه با غافلگيري مطلق دشمن صورت گرفت، نتايجي در پي داشت كه سرنوشت جنگ را تعيين كرد. در اين عمليات كه ۲۰ روز به طول انجاميد همچون عمليات فاو ۵۰% ارتش عراق آسيب ديد و بصره نيز در تهديد جدي قرار گرفت. البته در صورت تجهيز كافي سپاه به وسايل زرهي و هلي‌كوپتر، از اين عمليات قطعاً نتايج بهتري بدست مي‌آمد. پس از شكسته شدن خطوط نفوذ ناپذير دشمن توسط نيرو‌هاي پياده، اگر جبهه خودي به يگان‌هاي زرهي مجهز بود، امكان ادامه پيشروي و تعقيب دشمن تسهيل مي‌شد. همچنين، هوانيروز مي‌توانست پيشروي نيرو‌هاي خودي را پشتيباني كند.


به هرحال، عمليات كربلاي ۵ اگرچه مي‌توانست نتايج بهتري داشته باشد، در عين حال دو نتيجه مهم را به دنبال داشت: اولاً بار ديگر به دنيا ثابت شد كه اگر حمايت خود را از عراق افزايش ندهند، عراق طرف بازنده جنگ خواهد بود. ثانياً به دنيا تفهيم كرد كه نمي‌توان خواسته‌هاي ايران اسلامي را به‌طور صددرصد ناديده گرفت؛ لذا از اسفند ۱۳۶۵ (دو ماه پس از عمليات كربلاي ۵) تلاش جهاني براي تهيه و تنظيم قطعنامه ۵۹۸ آغاز شد و در پايان تيرماه ۱۳۶۶ به تصويب رسيد. همزمان تلاش آمريكا براي افزايش تحريم اقتصادي و تسليحاتي ايران نيز شدت گرفت.

پايان جنگ


هشتمين سال جنگ در حالي آغاز شد كه برتري در صحنه درگيري خليج‌فارس با سپاه پاسداران بود و نيروي دريايي امريكا براي رفع بحران تلاش مي‌كرد. در عين حال، درگيري‌ها در خليج فارس دو ماه ديگر ادامه يافت و از آن به بعد صحنه نبرد به جبهه زميني (در منطقه شمال) انتقال يافت و در ظرف چهار ماه، چهار عمليات قابل توجه در جبهه ماووت و حلبچه به وقوع پيوست. در خلال اين حوادث، گفتگو بر سر چگونگي اجراي قطعنامه ۵۹۸ نيز ادامه داشت. قطعنامه ۵۹۸ به گونه‌اي تصويب شده بود كه اگرچه تا حدودي حقوق ايران اسلامي را تأمين مي‌كرد؛ اما در عين حال تقدم و تأخر بند‌هاي آن امكان محكوم نشدن عراق را ميسر مي‌ساخت؛ لذا جمهوري اسلامي ايران پذيرش قطعنامه را منوط به اصلاح تقدم و تأخر بند‌ها كرده بود، اما عراق با برخورداري از حمايت قدرت‌هاي بين‌المللي با اصلاح قطعنامه مخالفت مي‌كرد.


در زمستان ۱۳۶۶ سومين جنگ شهر‌ها عليه ايران آغاز شد و براي اولين بار موشك‌هاي عراقي كه بُرد آن‌ها به كمك تكنسين‌هاي خارجي افزايش يافته بود، به تهران اصابت كرد. دور جديد جنگ شهر‌ها كه با بمباران شيميايي حلبچه همراه بود، احتمال ايجاد فاجعه‌اي بزرگ عليه ايران اسلامي را گوشزد مي‌كرد. بمباران شيميايي و كشتار ۵۰۰۰ كرد عراقي كه در همان روز‌ها توسط نيروي هوايي ارتش عراق صورت گرفت، خود نيز تهديدي عليه ايران به حساب مي‌آمد. در همين ايام بود كه امام ملت ايران را مورد خطاب قرار داده و فرمودند: "درنگ امروز اسارت ذلت‌باري را در پي خواهد داشت. " كمتر از ۲۰ روز بعد از هشدار امام، در حالي كه سپاه درگير جبهه شمالي بود، همزمان با تحركات يگان‌هاي دريايي آمريكا در خليج فارس، عراق با تواني عظيم و آتش تهيه شيميايي به فاو حمله كرد؛ حمله‌اي كه وضعيت جنگ را تغيير داد.


در اين ميان، آمريكا - كه بعد از افشاي ماجراي مك فارلين منفعل شده بود - نيز به كمك عراق ابتكار عمل را در صحنه بين‌المللي به‌دست آورد. ليكن به تشديد اقدامات عراق پس از سقوط فاو تمايل نداشت، بلكه مايل بود براي بازگرداندن مجدد ايران به سوي غرب، فرصت ديگري به ايران دهد. در مقابل، عراق با اتكا به شوروي - كه احساس مي‌كرد بار ديگر در صحنه جنگ ايران و عراق از امريكا عقب افتاده است - تهاجمات خود را ادامه داد. اين حوادث تا پذيرش قطعنامه ۵۹۸ از سوي جمهوري اسلامي، با نوعي احتياط توأم بود. يعني عراق كه مي‌كوشيد خود را طرف مظلوم صحنه نشان دهد و در اين راستا از كمك تمامي رسانه‌هاي خبري جهان برخوردار بود، تا قبل از اينكه ايران قطعنامه را بپذيرد، وانمود مي‌كرد چشم داشتي به خاك ايران ندارد. اما با پذيرش قطعنامه توسط ايران و تغيير صحنه سياسي و تبليغاتي در داخل و خارج كشور به نفع ايران، علاوه بر شدت يافتن حملات عراق، عناصر سازمان مجاهدين خلق نيز با هدف اشغال كرمانشاه و سپس پيشروي به سوي تهران، راهي ايران شدند؛ غافل از آنكه روح مسيحايي امام با پذيرش قطعنامه تحولي در اردوي خودي ايجاد كرده بود كه بار ديگر ابتكار عمل را به اردوي ايران بازگردانيد و تلاش دشمن را بي‌اثر گذاشت و اگر نبود قوه قهريه ملت ايران، قطعاً عراق آتش‌بس را نمي‌پذيرفت.



حمله عراق در پايان جنگ


پس از عمليات والفجر ۱۰ (در حلبچه)، جنگ وارد مرحله جديدي شد و به‌رغم مدت كوتاه آن، نتايج تعيين‌كننده‌اي به بار آورد. در اين مرحله، عراق كه به نحو بي‌سابقه‌اي تقويت شده بود، موفق شد با استفاده از توان نظامي و به‌كارگيري تجارب گذشته، ابتكار عمل را به دست آورد و صحنه نبرد را به نفع خود تغيير دهد، اما اين وضعيت تنها تا رسيدن عراق به مرز ادامه يافت.


در آغاز سال ۱۳۶۷، در حالي كه يگان‌هاي اصلي جمهوري‌اسلامي در جبهه‌هاي شمالي به سر مي‌بردند، ارتش عراق با مقدماتي كه تهيه كرده بود از فرصت استفاده كرد و حملات گسترده‌اي را در جبهه جنوب آغاز كرد. اين حملات كه با حمايت آمريكا از عراق در فروردين ۱۳۶۷ شروع شد و در تيرما